- ناهار خوردن (عُ بِ دَ وَ دَ)
ناهار شکستن. صبحانه خوردن. به ناشتا خوردن، روزه گشادن. روزه بازکردن. افطار کردن، در تداول، طعام خوردن به نیمروز
معنی ناهار خوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- ناهار خوردن
تناول الغداء
- ناهار خوردن
Lunch
- ناهار خوردن
déjeuner
- ناهار خوردن
दोपहर का भोजन करना
- ناهار خوردن
pranzare
- ناهار خوردن
almorzar
- ناهار خوردن
jeść obiad
- ناهار خوردن
обедать
- ناهار خوردن
обідати
- ناهار خوردن
lunchen
- ناهار خوردن
zu Mittag essen
- ناهار خوردن
دوپہر کا کھانا کھانا
- ناهار خوردن
দুপুরের খাবার খাওয়া
- ناهار خوردن
ทานอาหารกลางวัน
- ناهار خوردن
makan siang
- ناهار خوردن
לאכול ארוחת צהריים
- ناهار خوردن
昼食を取る
- ناهار خوردن
almoçar
- ناهار خوردن
kula chakula cha mchana
- ناهار خوردن
점심을 먹다
- ناهار خوردن
öğle yemeği yemek
- ناهار خوردن
吃午餐
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنایه از عهد شکستن، پیمان شکستن، برای مثال من دل به تو دادم که به زنهار بداری / زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار (فرخی - ۱۷۰)
(چِ شُ دَ)
لغت نامه دهخدا
سلب حمایت از پناهندۀ خود کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیمان شکنی. زنهارخواری. عهدشکنی:
ز طبع تو همین آمد که کردی
که با زنهاریان زنهار خوردی.
(ویس و رامین).
چون همی بر من زنهار خورد دنیا
خویشتن چون دهی ای پور به زنهارش.
ناصرخسرو.
مخور زنهار بر کس، گر نخواهی
که خواهی و نیابی هیچ زنهار.
ناصرخسرو.
کس به زنهاری خویش اندر زنهار خورد
زینهاریست دلم نزد تو ای بت زنهار.
سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
و روزگار غدار چنانکه عادت اوست با وی زنهار خورد. (راحه الصدور راوندی). چون محمود سبکتکین با او غدر کرد و زنهار خورد. (راحه الصدور راوندی).
که شه را بدبود زنهار خوردن
بد آمد در جهان بدکار کردن.
نظامی.
مخور در خانه کس هیچ زنهار
که با تو آن کند کان زاغ با مار.
نظامی.
دری دیگر نمیدانم که روی از تو بگردانم
مخور زنهار برجانم که دردم بی دوا ماند.
سعدی.
و زاری کردم که به قلعه و به خون خلق زنهار مخور اجابت ننمود. (رشیدی) ، خلاف امانت داری. خیانت در امانت:
من دل بتو دادم که به زنهار بداری
زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار.
فرخی.
رجوع به زنهار و زینهار و دیگر ترکیبهای این کلمات شود
ز طبع تو همین آمد که کردی
که با زنهاریان زنهار خوردی.
(ویس و رامین).
چون همی بر من زنهار خورد دنیا
خویشتن چون دهی ای پور به زنهارش.
ناصرخسرو.
مخور زنهار بر کس، گر نخواهی
که خواهی و نیابی هیچ زنهار.
ناصرخسرو.
کس به زنهاری خویش اندر زنهار خورد
زینهاریست دلم نزد تو ای بت زنهار.
سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
و روزگار غدار چنانکه عادت اوست با وی زنهار خورد. (راحه الصدور راوندی). چون محمود سبکتکین با او غدر کرد و زنهار خورد. (راحه الصدور راوندی).
که شه را بدبود زنهار خوردن
بد آمد در جهان بدکار کردن.
نظامی.
مخور در خانه کس هیچ زنهار
که با تو آن کند کان زاغ با مار.
نظامی.
دری دیگر نمیدانم که روی از تو بگردانم
مخور زنهار برجانم که دردم بی دوا ماند.
سعدی.
و زاری کردم که به قلعه و به خون خلق زنهار مخور اجابت ننمود. (رشیدی) ، خلاف امانت داری. خیانت در امانت:
من دل بتو دادم که به زنهار بداری
زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار.
فرخی.
رجوع به زنهار و زینهار و دیگر ترکیبهای این کلمات شود
غذای ظهر را صرف کردن: (سوار اسب شده را ندیم برای سرخه حصار که در آنجا نهار خورده بعد برویم)
صبحانه خوردن ناشتاخوردن، افطارکردن روزه شکستن، غذاخوردن در وسط روز
گردشگاهی جنگلی در جنوب گرگان